خاطره شماره 7
بد جور در باطلاق میدان عاشورا گیر کرده بودیم؟
حدود یکماه با تلاش زیاد شهر را جمع و جور کردیم،ولی در مهار چشمه های آب میدان عاشورا مانده بودیم.بخاطر نداشتن امکانات و تخصص لازم همیشه فکرم درگیر بود،در یک مراسم عروسی در تهران با یک مهندس فرنگ رفته آشنا شدم. ایشان در سازه های بتونی تخصص داشتند،به او گفتم در خارج از کشور در کنار دریا ساخت و ساز می کنند و از یک متری آب می جوشد،چکار می کنند؟ گفت: آب را داخل کانالی هدایت و از منطقه عملیاتی دور می کنند.موضوع را برایش توضیح دادم،مرا راهنمایی کردنند.با خوشحالی از عروسی آمدم فردای آنروز عملیات را شروع کردم در عرض یک هفته چشمه های آب را مهار و به حمام مشهد کریم نعمتی هدایت کردم.از اینکه با کمترین امکانات آن معضل بزرگ حل شد خدای بزرگ را شکر کردم و فهمیدم که باید از افکار دیگران کمک بگیریم.
به نظر شما تصویر ذیل مربوط به کدام منطقه از شهر ما می باشد؟