خاطره شماره 8
کارخانه یخ توجیه اقتصادی نداشت ولی بانی خیر شد
کارهای عمرانی به سختی پیش می رفت.آرام و قراری نداشتیم،روح وروانم همیشه خسته بود،میخواستم یک کار اساسی برای شهر انجام بدم.امکانات موجود در شهرداری را بررسی کردم،متوجه شدم انبارها پر از قالب های یخ و پلاستو فوم بلااستفاده پر است.گویا شهردار قبلی قصد داشته است ساختمان کشتارگاه فعلی را به کارخانه یخ تبدیل کند.بررسی بازار صورت گرفت توجیح اقتصادی نداشت،ولی مجبور بودم بخاطر هدر نرفتن سرمایه ها کارخانه یخ را پیگیر باشم.بچه های شهرداری گفتند: آقای هاشمی رفسنجانی در بازدید از زلزله رودبار به آقای فرداد قول داده دو دستگاه کمپرسور کارخانه یخ به شهرداری زاویه مساعدت نمایید.ارزش ریالی وسیله فوق در آن زمان چهار میلیون تومان بود .نامه به رییس جمهور نوشتم و قول داده شده را یادآور شدم ضمنا دو دستگاه ماشین آلات سنگین نیز از خودم به آن اضافه کردم گفتم: بلکه رییس جمهور مساعدت کردنند! درخواستش که ضرری نداردفردای آنروز آقای حاج محمد آقا میرمحمدی زنگ زدند فرمودنند: در هفته آینده آقای هاشمی برای افتتاح سد ساوه به آنجا می آیید،درخواست کمک کن.دیدم موقعیت مناسبی است هفته بعدهمراه با درخواست به شورای اداری شهرستان رفتم،آقای هاشمی رفسنجانی نیز تشریف آوردند.در سالن اجتماعات فرمانداری که بصورت مسجدی برروی زمین نشسته بودیم،ایشان به ما نگاه می کردنند و لبخندی در صورت داشتند.من خیال کردم که مرا با کسی اشتباه گرفته اند.فرصت را غنیمت شمرده یکدفعه از جا برخواستم و در کنار رییس جمهور نشستم،ایشان گوشش را به من نزدیک کردمنظورش این بود که چه می خواهی؟ و برای چه به اینجا آمدی؟ من هل شدم و گفتم آقا وضع خیلی خراب است به ایشان بر خورد و گفت:.......ادامه دارد.