خاطره شماره 8- قسمت سوم
نامه بلند بالائی به اقای رئیس جمهور نوشتم که مقداری توهین امیز بود که شاید به حساب عصبی بودن من نمی گذاشت ماموریت من همانجا به پایان می رسید ولی دستور داده بودند( اقای میرزاده اقدام در امور تعهدهابرادر طباطبائی جهت اطلاع و پیگیری)دوباره شادی تمام وجودم را فرا گرفت و.پر انرژی شدم فردای ان روز صبح زود پس از هماهنگی امور به ریاست جمهوری رفتم میرزاده معاون اجرایی به من گفت بر و آ لمان دستگاههارا بخر پروفرم انها را بفرست پولش را بحساب انها واریز میکنیم احساس کردم داستان نخود سیاه تمام شدنی نیست با حالت ناراحتی گفتم آقا ایران پر از ماشین الاته من برای چه برم آلمان؟ دید خیلی ناراحتم گفت پس برو از دبی بخر این جا که نزدیکه گفتم بررسی میکنم نتیجه را خدمدتون عرض میکنم از دفتر ایشان به دفتر دکتر میرمحمدی رفتم.ایشان از من پرسیدند چه خبر؟ داستان را تعریف کردم،ایشان فرمودند:یعنی چه؟ دبی از ایران گرانتر است،برو بگو چرا از سهمیه ی ستاد بازسازی نمی دهی........