خاطره8-قسمت پنجم (میرزاده تسلیم شدو اما اسلامی نسب)
جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۴۹ ب.ظ
فردای آن روز به ستاد پشتیبانی جنگ در بلوار کشاورز رفتم با مسئول آن آقای اسلامی نسب در باره ماشین الات صحبت کردم مرا خوب تحویل نگرفت[گفت زاویه که جزء شهرهای جنگ زده نیست توجیهش کردم گفت میگذارم نوبت شهرداری خرمشهرو آبادان سه سال است که حواله داده ایم هنوز نتوانسته اند بگیرند به او گفتم من به آنها کار ندارم شما یک حواله به من بدهید اگرمن توانستم بگیرم دنبال حواله بعدی میایم قبول کردند اولین حواله دو دستگاه کمپرسی ده چرخ ولو به شرکت ریما در جاده مخصوص بود .از همان جا به شرکت فوق رفتم اتفاق جالبی رخ داد ....
۹۳/۰۳/۱۶