ماشین آلاتی که حاصل 14 ماه پیگیری سخت و دشوار بود . تصمیم گرفتیم که مراسم افتتاح داشته باشیم.با مرحوم موحدی ساوجی نماینده وقت تماس گرفتیم تا وقتی را برای این قضیه تعیین نماید فرمودند پنجشنبه بعداز نماز مغرب وعشا غافل از این که زمان تبلیغات نمایندگی دکتر میر باقری با دیگران بوده و مرحوم موحدی می خواهد یک تیر ودو نشان کند هم میر باقری را در مجلس به جای خود معرفی کند وهم ماشین آلات را افتتاح کند وقتی مراسم در مسجد جامع به پایان رسید مرحوم موحدی به شهرداری تشریف آوردند چندلحظه گذشت یک دفعه احساس کردم جلوی شهرداری شلوغ شد گفتم چه خبره؟گفتند اقای میر باقری امده چون رفاقت دیرینه داشتیم چیزی جز خوش امد نگفتم ایشان با40نفر همراه به بهانه همراهی با اقای موحدی وارد شهرداری شدند پس از مراسم افتتاح تدارک شامی که برای 15نفر دیده شده بود به شصت نفر ختم شد.اقایان با خوش و بش از شهرداری رفتند فردای ان روز مخالفان میرباقری به استانداری گزارش داده بودند شهردار زاویه از اقای میرباقری جانب داری وحمایت می کنند حتی به شام دعوت نموده دو روز بعد متوجه شدم جهت بازجویی به شهرداری می ایند اما نمی دانستم برای چه موضوعی وقتی امدند از من پرسیدند اقای شهردار مگر قرار نبود که شهرداران درمقابل کاندیدا موضع نگیرند پس چرا از دکتر را به شامی در شهرداری دعوت کردی داستان را خالصانه تعریف کردم وبی خبر بودن خودم را از تصمیم موحدی اعلام کردم از انجایی که به صداقت ما حوزه سیاسی استانداری ایمان داشت حرفهای ما را پذیرت وتبرعه شدم وقضیه فیصله پیدا کرد.
پس از تحویل گرفتن لودر دوباره به ستاد پشتیبانی رفتم اقای اسلامی نسب مرا دید قبل از احوال پرسی گفت گرفتی؟ گفتم بله گفت از کجا دادند گفتم از شرکت هپکو گفت خوب که هپکو زود راه انداخته!معمولا یک ماه طول میکشد تا تحویل دهند.گفتم رابطه مابا مسئولین اراک ستودنی است.خندید وگفت باید اینگونه باشد اگر میخواهید کار را به پیش ببرید گفت پس آخرین حواله را بنویسم گفتم نظر لطف شماست حواله گریدر رانیز به ستاد پشتیبانی جهادنوشت به انجا مراجعه کردم آقای شالباف گفت گریدر از ژاپن وارد کردیم در بندر عباس است حواله می دهم برو بیار گفتم کرایه ان باقیمت گریدر برابری می کند لطفا ازانبارهای اطراف تهران بدهید به مدیر فروش گفت در انبار داریم؟گفت یک دستگاه گریدر کوماتسو در انبار حکیمیه داریم بهتر است به اقای طباطبایی بدهیم.خدا خیرشان دهد حواله راگرفته وبه خدمت مهندس تجویدی در اداره کل راه وترابری استان تهران که صداقتش بر هیچکس پوشیده نیست جهت درخواست تریلر کمرشکن رفتم وقتی داستان گرفتن ماشین الات را برایش تعریف کردم اول تعجب کرد وبعدبسیار خوشحال شد ودستور حمل ان را از تهران به زاویه صادرکرد.وقتی به انبارحکیمیه رفتیم وکمرشکن وزارت راه را دیدند تعجب کردند وبه قدرت اجرایی شهرداری کوچکی چون ما پی بردند وبرای شیرینی تحویل این چهار دستگاه ماشین استراتژیک حواله سه هزار گل رز را جهت کاشت در محوطه انبار حکیمیه به اقای مرحوم حاج کاظم میرگلو در منطقه17 تهران صادر کردم تاکام جهادگرانی که با ما همکاری کردند شیرین شود.وقتی همه ماشین الات امدند مثل صدای توپ در کل شهرداریهای استان پیچید وهمگی مبهوت شدند.
صبح زود فردا به شرکت ریما با دو نفر راننده پایه یک ویک میلیون ونیم چک رفتم نگهبان دم در گویا منتظر ما بود جلو امد گفت اقا ماشینهای شما اماده است لطفاچک را بدهیدبه مدیر فروش تحویل دهم بیست دقیقه طول نکشید ماشین ها را از پارکینگ بیرون اوردیم گفتم مسیر من وشما باید جدا شود من به ستاد پشتیبانی شما به طرف زاویه وقتی به انجا رسیدم رئیس گفت قرار مان چه بود؟ گفتم الغهد بالوفا گفت که چه ؟'گفتم حواله دیروز را تحویل گرفتم گفت غیر ممکنه گفتم بپرسید با تعجب بلند شد تماس گرفت تائیدشد گفت افرین تو ابروی ما را خریدی با خوشحالی حواله لودرال 120 را به خدمات پشتیبانی جهادسازندگی صادر کرد گفت برو به امید خدا رفتم انجا اقای شالباف رئیس انجابود.......
بسم ا.... الرحمن اترحیم سلام ما به یابن البدر منیره سلام ما به یا بن السرج المضعه سلام ما به تو باران به تو خورشید سلام ما به شمیم نوای تو تابید سلام من به تو مو لا تو مهده عشق و صفایی اگر که بیایی بدینوسیله خالصانه ترین سپاس خویش را از مردم فهیم شریف و خیل عاشقان شیفته و دل باخته اهل بیت (ع)که بر گرد مدار محبت خندان آل ا....در جهت توسعه فرهنگ علوی ومهدوی با حضور بی نظیر ستودنی و منظم خویش زینت بخش محفل مولای مان بودند بینهایت متشکریم از طرف هیئت فاطمیون
جناب آقای دکتر رضا بیات موفقیت جنابعالی در کسب رتبه 20 تخصصی را به جنابعالی و خانواده محترم تبریک عرض می نماییم.
مایه افتخار شهر ما شدی
وقتی به شرکت ریما رسیدیم به نگهبان گفتم آقای مهندس تشریف دارند ؟ من شهردار طباطبائی هستم گفتند چند لحظه : گویا هماهنگ خواستند بکنند دوباره آمدند با احترام ویژه ما را به دفتر شرکت راهنمایی کردند گفتم خدایا در زبانم کلماتی جاری ساز که کار ساز افتد رئیس از دفترش بیرون آمد و مرا در اغوش کشید وبه داخل برد با مدیران زیادی روبرو شدم گویا جلسه داشتند سکوت مطلق در جلسه حاکم شد رئیس گفت آقای شهردار ما به گوشیم گفتم برادران بنده فرمانده عملیات جاده دارخوئین هستم ماشین آلاتمان کم است کار با سرعت پیش نمیرود اقای رئیس جمهور دستور دادند حواله دو دستگاه کمپرسی صادر کردند که خدمت شما رسیدیم آقای رئیس گفت شنیدید آقایان لطفا پس از جلسه نیم ساعت بمانید اسناد آنها را ردیف کنیم خطاب به من گفت فرداصبح با یکو نیم میلیون چک در وجه شرکت منتظریم یک دفعه با یک ژست نظامی بلند شدم ضمن تشکر از همه خدا حافظی کردم ادامه دارد ....