ماموریت ده ساله

ماموریت ده ساله من در چهار وزارتخانه(جهاد سازندگی،آموزش و پرورش،وزارت کشور،صنایع ومعادن)

ماموریت ده ساله

ماموریت ده ساله من در چهار وزارتخانه(جهاد سازندگی،آموزش و پرورش،وزارت کشور،صنایع ومعادن)

ماموریت ده ساله

هدف از بازگشایی وبلاگ:
ایجاد تفاهم و تعامل با نسل جوان شهر و همکاری با این قشر در جهت ارتقاء فرهنگ عمومی و آبادانی

آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۳۸ مطلب توسط «سید امیرعلی طباطبائی» ثبت شده است

دو روز بعد خدمت اقای میرزاده معاون اجرایی رئیس جمهور رسیدم همین که مرا دید گفت چه کردی؟ گفتم بررسی جواب نداد  بهتر است از سهمیه ستاد بازسازی بدهید ابروهایش را توهم کشیدوچند لحظه مکث کرد .(فکر میکنم فهمید کسی مرا راهنمائی میکند)،بعد چند لحظه به من گفت: می توانی از اول پیگیری تا این لحظه بدون خط خوردگی همراه با سوابق (یعنی نه ماه پیگیری را در عرض چند دقیقه روی کاغذ بیاوری؟)گفتم بله ،دو برگ کاغذA4 با یک روان نویس به من دادند.حدود یک ربع طول کشید تمام سرنوشت را بدون خط خوردگی نوشتم. تعجب کرد! گفت: خود نویس مرا بیاورید خطی در بالای صفحه کشیدو نوشت:

جناب آقای اسلامی نثب مسئول محترم ستاد پشتیبانی جنگ،لطفا دو دستگاه کمپرسی،یک دستگاه لودر و یک دستگاه گریدر تحویل شهردار محترم زاویه استان مرکزی نموده اسناد آن را به این نهاد ارسال نمایید.از بابت دلار 7000ریال پرداخت خواهد شد.


۱ نظر ۱۳ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۳۱
سید امیرعلی طباطبائی


ولادت با سعادت

امام حسین،امام سجاد وآقام ابوالفضل العباس

       را خدمت عاشقانشان تبریک و تهنیت عرض می کنیم

۰ نظر ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۱۸
سید امیرعلی طباطبائی

نامه بلند بالائی به اقای رئیس جمهور نوشتم که مقداری توهین امیز بود که شاید به حساب عصبی بودن من نمی گذاشت  ماموریت من همانجا به پایان می رسید ولی دستور داده بودند( اقای میرزاده اقدام در امور تعهدهابرادر طباطبائی جهت اطلاع و پیگیری)دوباره شادی تمام وجودم را فرا گرفت و.پر انرژی شدم  فردای ان روز صبح زود پس از هماهنگی امور به ریاست جمهوری رفتم میرزاده معاون اجرایی به من گفت بر و آ لمان دستگاههارا بخر  پروفرم انها را بفرست پولش را بحساب انها واریز میکنیم احساس کردم داستان نخود سیاه تمام شدنی نیست با حالت ناراحتی گفتم  آقا ایران پر از ماشین الاته  من برای چه برم آلمان؟ دید خیلی ناراحتم گفت پس برو از دبی بخر این جا که نزدیکه  گفتم  بررسی میکنم نتیجه را خدمدتون عرض میکنم از دفتر ایشان به دفتر دکتر میرمحمدی رفتم.ایشان از من پرسیدند چه خبر؟ داستان را تعریف کردم،ایشان فرمودند:یعنی چه؟ دبی از ایران گرانتر است،برو بگو چرا از سهمیه ی ستاد بازسازی نمی دهی........                                                                                                                                                                                                             

۰ نظر ۱۰ خرداد ۹۳ ، ۰۱:۴۹
سید امیرعلی طباطبائی

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۰۷
سید امیرعلی طباطبائی

کارخانه یخ توجیه اقتصادی نداشت ولی بانی خیر شد

کارهای عمرانی به سختی پیش می رفت.آرام و قراری نداشتیم،روح وروانم همیشه خسته بود،میخواستم یک کار اساسی برای شهر انجام بدم.امکانات موجود در شهرداری را بررسی کردم،متوجه شدم انبارها پر از قالب های یخ و پلاستو فوم بلااستفاده پر است.گویا شهردار قبلی قصد داشته است ساختمان کشتارگاه فعلی را به کارخانه یخ تبدیل کند.بررسی بازار صورت گرفت توجیح اقتصادی نداشت،ولی مجبور بودم بخاطر هدر نرفتن سرمایه ها کارخانه یخ را پیگیر باشم.بچه های شهرداری گفتند: آقای هاشمی رفسنجانی در بازدید از زلزله رودبار به آقای فرداد قول داده دو دستگاه کمپرسور کارخانه یخ به شهرداری زاویه مساعدت نمایید.ارزش ریالی وسیله فوق در آن زمان چهار میلیون تومان بود .نامه به رییس جمهور نوشتم و قول داده شده را یادآور شدم ضمنا دو دستگاه ماشین آلات سنگین نیز از خودم به آن اضافه کردم گفتم: بلکه رییس جمهور مساعدت کردنند! درخواستش که ضرری نداردفردای آنروز آقای حاج محمد آقا میرمحمدی زنگ زدند فرمودنند: در هفته آینده آقای هاشمی برای افتتاح سد ساوه به آنجا می آیید،درخواست کمک کن.دیدم موقعیت مناسبی است هفته بعدهمراه با درخواست به شورای اداری شهرستان رفتم،آقای هاشمی رفسنجانی نیز تشریف آوردند.در سالن اجتماعات فرمانداری که بصورت مسجدی برروی زمین نشسته بودیم،ایشان به ما نگاه می کردنند و لبخندی در صورت داشتند.من خیال کردم که مرا با کسی اشتباه گرفته اند.فرصت را غنیمت شمرده یکدفعه از جا برخواستم و در کنار رییس جمهور نشستم،ایشان گوشش را به من نزدیک کردمنظورش این بود که چه می خواهی؟ و برای چه به اینجا آمدی؟ من هل شدم و گفتم آقا وضع خیلی خراب است به ایشان بر خورد و گفت:.......ادامه دارد.

۱ نظر ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۱
سید امیرعلی طباطبائی

یادش بخیر...........

در این عملیات تکنیسین دستگاه مخابراتی رادیو رله بودم.پس از فتح خرمشهر نیروهای ما اولین خاکریز شلمچه را به ارتفاع حدود یک متر زدند.شب انروز فرمانده به من گفت موقع غروب در پشت بام بانک ملی مرکزی آبادان باش، من هم آنجا می اییم دوباره با هم به مقررمون برمیگردیم.نمی دانستم موضوع چیست؟ وقتی هوا گرگ و میش شد، نیروهای ما آتش تهیه دیدند طوری که حساب بدست همسایه های عرب ما آمد.آن صدای مهیبی بود که بصورت جشن، آتش از لوله ادوات ما بیرون میزد همه سجده شکر بجا آوردیم.ولی بعد از چندی روزنامه ها در آبادان نوشتند (43 شهید در ساوه تشییح )شد.نگو (شش تای انها دوستان صمیمی ما هستند)،بعدا فهمیدم و در سوگ آنها شدیدا گریستم.

یادشان گرامی ،راهشان پر رهرو باد

۲ نظر ۰۳ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۴
سید امیرعلی طباطبائی




در آستانه فتح خرمشهر، یاد شهیدان عزیز عملیات غرورآفرین بیت المقدس شهرمان، شهیدان:
شهید حسنعلی احمدی
شهید اسدالله تشکری
شهید بوداغعلی بیاتی
شهید سید حمید موسوی خوشدل
شهید حمید سرخیل

را گرامی می داریم


۰ نظر ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۳
سید امیرعلی طباطبائی

بد جور در باطلاق میدان عاشورا گیر کرده بودیم؟

حدود یکماه با تلاش زیاد شهر را جمع و جور کردیم،ولی در مهار چشمه های آب میدان عاشورا مانده بودیم.بخاطر نداشتن امکانات و تخصص لازم همیشه فکرم درگیر بود،در یک مراسم عروسی در تهران با یک مهندس فرنگ رفته آشنا شدم. ایشان در سازه های بتونی تخصص داشتند،به او گفتم در خارج از کشور در کنار دریا ساخت و ساز می کنند و از یک متری آب می جوشد،چکار می کنند؟ گفت: آب را داخل کانالی هدایت و از منطقه عملیاتی دور می کنند.موضوع را برایش توضیح دادم،مرا راهنمایی کردنند.با خوشحالی از عروسی آمدم فردای آنروز عملیات را شروع کردم در عرض یک هفته چشمه های آب را مهار و به حمام مشهد کریم نعمتی هدایت کردم.از اینکه با کمترین امکانات آن معضل بزرگ حل شد خدای بزرگ را شکر کردم و فهمیدم که باید از افکار دیگران کمک بگیریم.

به نظر شما تصویر ذیل مربوط به کدام منطقه از شهر ما می باشد؟

۱ نظر ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۳۸
سید امیرعلی طباطبائی

خاک تو سرتان کنم با این شهرنگه داشتنتان                                                                          چند روز از شهردار شدنم میگذشت  بعداز ظهر پنجشنبه به مسجد رفتم واز انجا به مزار شهدا امدیم با یکی از دوستان از درب شمالی رو به روی اداره پست می خواستیم خارج شویم دو خانم جلوتر ازمامیرفتند یکی از خانمها وقتی پایش را از جوی اب  به ان طرف گذاشت تا زانو در فاضلاب حمام عمومی(دفترشورای شهر امروزی)که در وسط خییابان جمع شده بود فرو رفت.

همانطور که پایش گیر کرده بود با صدای بلند گفت خاک تو سرتان کنم با این شهر نگه داشتنتان.

از خجالت دستهایم را روی صورتم گذاشتم وبر زمین نشستم شب ان روز تا نصفه های شب ناراحت بودم و فکر می کردم که چکار کنم؟ با بسیج نیرو ها در عرض سه تا چهر روز فاضلاب را جمع کردیم ولی بوی گند فاضلاب حمام حالا حالا ها دست بر دار نبود.
اصلاح فاضلاب شهریاصلاح فاضلاب شهری

۱ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۲۴
سید امیرعلی طباطبائی

وقتی کار را در شهرداری شروع کردم

پرسنل اعم از کارمند،کارگر وراننده را جمع کردم گفتم من به گذشته ها کار ندارم هر کس درست باشد ودرست کار کند من احترام خواستی برایش قائلم ضمنا من آمده ام که بمانم وکار کنم همه متحد شوید که برای آبادی شهرمان کار کنیم آنها با من عهد بستند کار کنند وانصافا هم تازمانی که من بودم با من همکاری کردنند ولی خوب.. بعضی از شیطنت ها هم سر جایش بود کاری نمی شد بکنی چون از ته دل پرسنلی که زیر دستم کار می کردند دوستشان داشتم و هیچ موقع نمی خواستم از قدرتم برای تضعیف آنها استفاده کنم سعی می کردم کنار بیایم هنوز که هست خیلی هاشونو دوست دارم.

۱ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۲
سید امیرعلی طباطبائی